طلایه دار

روزی حاکمی از راهی می گذشت.مرد فقیری را که دید که روی گلیم کوچکی خوابیده و پاهایش را طوری جمع کرده که از گلیم بیرون نزند. حاکم از کار او خیلی خوشحال شد و بدون اینکه او را بیدار کند،کیسه ای طلا کنار او گذاشت و رفت.این خبر به گوش مرد طمع کاری رسید.او نیز گلیم کوچکی سر راه حاکم پهن کرد و روی آن خوابید.پاهایش را دراز کرد تا از گلیم بیرون بزند.با این کار می خواست به حاکم بفهماند که خیلی فقیر است و گلیمش حتی به اندازه قد و قواره اش نیست. حاکم با دیدن این کار عصبانی شد و گفت: " پاهای دراز این مرد را با چوب بزنید. "

مرد از جا پرید و دلیل خشم او را پرسید. حاکم گفت: " پاهایت را باید به اندازه گلیم خودت دراز کنی. "

این مثل وقتی به کار می رود که می خواهیم به کسی یاد آوری کنیم که به توانایی ها و شایستگی هایت آگاه شو و به همان اندازه جلو برو.

شنبه 17 تير 1391برچسب:مرد طمع کار,گلیم,کیسه ی طلا, :: 17:33 :: نويسنده : قطره از دریا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 101
بازدید هفته : 318
بازدید ماه : 501
بازدید کل : 209069
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب