طلایه دار

پیرمردی در ساحل دریا در حال قدم زدن بود ، به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی به خاطر جز و مد در آن جا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستاره های دریایی را می گرفت و یکی یکی آن ها را به دریا می انداخت. پیر مرد به سمت دخترک رفت و به او گفت : « چه کار بیهوده ای ، تو که نمی توانی همه ی ستاره های دریایی را نجات بدهی ، آن ها خیلی زیاد هستند. »

دخترک لبخندی زد و گفت : « می دانم ولی این یکی را می توانم نجات بدهم . » و یک ستاره دریایی را به دریا انداخت « و این یکی را » و آن را به دریا انداخت « و یکی....»

شاید همه مشکل ها و سختی ها را نتوان یک جا حل کرد ولی یکی یکی می توان آن ها را از میان برداشت.

منبع:مجله شادکامی

 

شنبه 29 مهر 1391برچسب:ستاره دریایی,دریا,دخترک, :: 17:9 :: نويسنده : قطره از دریا

* هنوز هم می توان شروع کرد ، هیچ وقت دیر نیست.

* هنوز هم می توان به قله های افتخار و سربلندی رسید.

* هنوز هم می توان زندگی را از نو ساخت ، تحولی دوباره.

* هنوز هم می توان با تمام وجود فریاد زد : « من بهترینم »

* هنوز هم می توان هر لحظه از زندگی را تبدیل به خاطره ای خوش کرد.

* هنوز هم می توان به سوی خدا بازگشت ، برای او هرگز دیر نیست.

* هنوز هم می توان از چیزهایی که داریم ، لذت ببریم.

* هنوز هم می توان اراده ی خواستن کرد ، چون دنیا آماده ی در خواست های ماست.

* هنوز هم می توان طعم شیرین عشق را چشید و عاشق شد.

* هنوز هم می توان دیگران را در خوبی ها سهیم کرد.

* هنوز هم می توان گفت انسانیت نمرده است.

* هنوز هم می توان به شادکامی و موفقیت رسید.

دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:هنوز هم می توان, :: 14:30 :: نويسنده : قطره از دریا

روزی مردی خواب دید که پیش فرشته هاست و نظاره گر کارهای آنان است. گروهی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند. مرد از فرشتگان پرسید : « شما مشغول انجام چه کاری هستید ؟» یکی از فرشتگان در حالی که  نامه ای را باز می کرد ، گفت : « این جا بخش دریافت است. ما دعا ها و درخواست های مردم را از خدا تحویل می گیریم.»

مرد کمی جلوتر رفت. بار دیگر عده ای از فرشتگان را دید که به سرعت ، کاغذ هایی را درون پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید : « شما چه کار می کنید ؟» یکی از فرشتگان با عجله گفت : « ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. »

مرد بار دیگر چند قدمی جلو رفت. فرشته ای را دید که بی کار نشسته است. مرد با تعجب از آن فرشته پرسید : « شما چه کار می کنید ؟» فرشته جواب داد : « اینجا بخش تصدیق جواب است ، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ، باید جواب بفرستند. چون تعداد کمی جواب می دهند ، در حال حاضر بی کار نشسته ام.»

مرد از فرشته پرسید : « مردم چگونه می توانند جواب بفرستند ؟ »

فرشته پاسخ داد: « فقط کافی ست بگویند خدایا شکر »

بیایید از امروز دیگر نگذاریم این فرشته بی کار بنشیند.

منبع:مجله شادکامی

دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:فرشته,دعا,شکر پروردگار, :: 14:0 :: نويسنده : قطره از دریا

مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغ اش گذاشته بود و به شهر می برد تا آن ها را بفروشد. در مسیر به رودخانه ای رسید. هنگام رد شدن از رودخانه ، پای الاغ سر خورد و درون آب افتاد. الاغ وقتی بیرون آمد ، بار نمک در آب حل شده بود و بارش سبک تر شده بود.

روز بعد مرد و الاغ ، بار دیگر راهی شهر شدند و به همان رود رسیدند. الاغ به خاطر اتفاق دیروز ، خود را به درون آب انداخت و بار خود را سبک تر کرد.

مرد که بسیار ناراحت شده بود ، با خود گفت : « این طوری نمی شود. باید به جای نمک ، چیز دیگری برای فروش  به شهر ببرم.»

فردای آن روز ، مرد مقدار زیادی پشم ، بار الاغ کرد. هنگام گذشتن از رودخانه ، الاغ بار دیگر خود را به آب انداخت اما وقتی بلند شد ، مجبور شد باری چند برابر قبل را تا شهر حمل کند.

بسیاری از مشکلات ما در زندگی ، ناشی از این است که متوجه تغییرات نمی شویم و با استراتژی ها و الگوهای قدیمی به استقبال شرایط جدید می رویم.

منبع: مجله شادکامی

شنبه 15 مهر 1391برچسب:الاغ,بار نمک , پشم, :: 17:1 :: نويسنده : قطره از دریا

در روزگار قدیم ، خیاطی زندگی می کرد که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند ، از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت ، کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه کنار گذاشت. هر وقت جنازه ای را از جلوی دکانش به گورستان می بردند ، یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه ، کوزه را خالی می کرد و سنگ ها را می شمرد. کم کم بقیه ی دوستانش این موضوع را فهمیدند و برای شان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند ، از او می پرسیدند : « چه خبر ؟ » خیاط می گفت : « امروز سه نفر تو کوزه افتادند. »

روزها گذشت و خیاط هم مرد ، یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت ، به دکان او رفت و مغازه را بسته دید. از همسایه اش پرسید : « خیاط کجاست ؟ » همسایه به او گفت : « خیاط هم در کوزه افتاد »

و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به بلایی دچار می شود که پیش از آن ، درباره اش حرف زده ، می گویند : « خیاط هم در کوزه افتاد. »

منبع :مجله شادکامی

جمعه 14 مهر 1391برچسب:خیاط,کوزه, :: 16:5 :: نويسنده : قطره از دریا

زندگی ، سفری ست کوتاه یا بلند. اصل ، در سفر بودن است.

بسا که به بیراهه کشانده شوی یا از پا درافتی

یا کوره راه ها و نشیب و فراز ها بفر سایدت یا بر سر پیچ ها

تکانی سخت خوری

مباد که این تکان ها ، از تن و روح تو بکاهد

و چراغ روح تو در کوزه ی بدنت به خاموشی بگراید ، که

شاهراه در پیش است و راه امن سایه دار پر درخت نمایان.

پس ای مسافر ! تو هم قدمی رو به شاهراه بردار.

پس ای مسافر ! راه بیفت

به جرگه ی اهل آزادی و آزادگی بپیوند.

سیمین دانشور

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:مسافر,زندگی , سفر, :: 17:50 :: نويسنده : قطره از دریا

جرات داشته باش کاری را که دوست داری ، انجام دهی ! و اگر کاری را دوست نمی داری اما مجبوری ، سر سوزنی ، نگاهت را دوستانه کن !

جرات داشته باش انسان هایی را دوست بداری که به جای معروفیت ، محرومیت دارند ! انسان هایی که دوست داشتن تو می تواند به یادشان بیندازد که آنان نیز دیده می شوند !

جرات داشته باش فکرهایی بکنی که فکر می کنی برای تو بزرگ هستند یا کارهایی که به نظرت کوچک می رسند !

جرات داشته باش پولت را برای آنچه که دوست می داری ، خرج کنی ! و برای آنچه که نمی توانی ، پس انداز !

جرات داشته باش خودت را باور کنی ! مانند وقتی که کودک بودی و با زحمت زیاد ، بند کفشت را به تنهایی می بستی و از خوشحالی فریاد می زدی ، اکنون نیز با تلاش و باز هم تلاش ، دل ها را به هم گره بزن و از شادی ، فریاد بکش !

جرات داشته باش قدم هایت را به جای شمردن ، آرام آرام به آینده نزدیک کنی و از آینده ای که خود گذشته می شود ، تنها دو چیز برایت ماندگار خواهد ماند ؛ نخست « امید » به آینده ای که مانده است ! سپس « تجربه » از گذشته ای که رفته است !

جرات داشته باش دلت را به خدا بسپاری ، آن گاه می بینی عشق از پیش تو ، جم نخواهد خورد ! .....

منبع : مجله شادکامی

دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:جرات,امید,تجربه,زندگی, :: 12:6 :: نويسنده : قطره از دریا

روزی قورباغه ای کنار نهری نشسته بود ، عقربی آمد و گفت : « من می خواهم از نهر بگذرم

اما شنا بلد نیستم ، ممکن است لطف کنی و من را بر پشت خود تا آن سوی نهر ببری ؟ »

قورباغه گفت : « اما تو یک عقرب هستی و عقرب ها ، قورباغه ها را نیش می زنند ! »

عقرب گفت : چرا نیش بزنم ؟ من می خواهم به آن طرف برسم ! و قورباغه قبول کرد.

درست به وسط راه رسیده بودند که عقرب ، قورباغه را نیش زد. قورباغه در حالی که از درد به

خود می پیچید و آخرین نفس ها را می کشید ، گفت : چرا این کار را کردی ؟ حال هر دو غرق

می شویم !

عقرب گفت : آخر من یک عقربم و عقرب ها باید قورباغه ها را نیش بزنند !

مراقب عقرب ها باشید !

در پیرامون شما انسان هایی هستند که غرق شدن برایشان مهم نیست ، به شرط آنکه شما را هم با خود به زیر بکشند.

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:عقرب , نهر , قورباغه, :: 13:28 :: نويسنده : قطره از دریا

بازرگان موفقی بود که کالا ها و وسایل تزئینی و گران بهای بسیاری داشت. یک روز که از مسافرت بازگشت ، متوجه شد خانه و مغازه اش در نبود او آتش گرفته و سوخته است. در این حادثه ، تمامی دار و ندار مرد بازرگان سوخت و خاکستر شد و خسارت هنگفتی به او وارد آمد.

فکر می کنید آن مرد چه کرد ؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد و یا اشک ریخت ؟

او با لبخندی بر لبان و نوری در دیدگان ، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : « خدا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟ »

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه ی خانه و مغازه اش آویخت : « مغازه ام سوخت ، خانه ام سوخت ، کالا هایم سوخت ، اما ایمانم نسوخته است ! از فردا شروع به کار خواهم کرد ! »

این نمونه انسانی است که شیوه ی رویارویی صحیح با کشمکش های زندگی را در رنج ها و دشواری ها آموخته است. 

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:مرد بازرگان , امتحان الهی , سختی , :: 13:7 :: نويسنده : قطره از دریا

مردی ، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند اما مرد موافقت نکرد ؛ حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند.

بادیه نشین با خود فکر کرد : « حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند ، باید به فکر حیله ای باشم. »

روزی خود را به شکل یک گدا در آورد و در حالی که تظاهر به بیماری می کرد ، در حاشیه ی جاده ای دراز کشید. او می دانست که مرد با اسب خود از آن جا عبور می کند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با دیدن آن گدای رنجور ، سرشار از همدردی ، از اسب پیاده شد. به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزد یک پزشک ببرد. مرد گدا ناله کنان جواب داد : من رنجور تر از آن هستم که بتوانم راه بروم روزها ست که چیزی نخوردم دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد تا سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست ، پاهای خود را به پهلو اسب زد و به سرعت دور شد.

مرد که متوجه شد گول بادیه نشین را خورده است ، فریاد زد : صبر کن ! می خواهم چیزی به تو بگویم. بادیه نشین که کنجکاو شده بود ، کمی دور تر ایستاد. 

مرد گفت : تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من بر نمی آید اما فقط کمی وجدان داشته باش و این خواهش مرا بر آورده کن.« برای هیچ کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی »

بادیه نشین تمسخر کنان فریاد زد : چرا باید این کار را انجام دهم ؟

مرد گفت : چون ممکن است زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند ، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد. بادیه نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد .......

منبع: بر گرفته از کتاب بال هایی برای پرواز از نور برت لش لایتنر

مجله شادکامی

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:اسب اصیل,بادیه نشین, :: 13:4 :: نويسنده : قطره از دریا

توقع ندارم کسی مرا کامل بشناسد

توقع ندارم حتما دوستم بدارند

توقع ندارم باید خوبی هایم را ببینند

 

چرا که می دانم در کجا ایستاده ام !

جایی که می توانم دیگران را بشناسم

دیگران را دوست داشته باشم

و خوبی هایشان را ببینم

و همین برایم کافی است !

 

شنبه 1 مهر 1391برچسب:توقع ندارم,,, :: 13:31 :: نويسنده : قطره از دریا

گروه خونیO:

اشخاصی که دارای گروه خونی «O» هستند از لحاظ فطری و طبیعی، افرادی خوش بین ، زنده دل پر تحرک و تا حدودی سر و زبان دار به حساب می آیند و به خوبی می توانند با فراز و فرودهای زندگی کنار بیایند و به اصطلاح «گلیم خود را از آب بیرون بکشند».

آنان همواره سعی دارند که با اوضاع پیش بروند ؛ در صورت ضرورت ، انسان هایی با اراده و صمیمی هستند ، تسلط خوبی بر اعصاب خود دارند و در برابر مشکلات حتی اگر خیلی بزرگ باشد ، استقامت و خونسردی کامل نشان می دهند. اغلب دلشان می خواهد که خوب زندگی کنند و از همه جنبه ها و جهات زندگی لذت ببرند ؛ چندان در بند جمع آوری پول و ثروت نیستند. از کینه جویی و انتقام گرفتن تا جایی که ممکن باشد پرهیز می کنند و به همین جهت ، اشخاص پاک طینت و خوش قلبی محسوب می شوند. راه و رسم کار و زندگی را خوب می شناسند و می دانند که مسئولیت یعنی چه ؛ تدبیر و کارایی بسیار زیادی دارند و چنین به نظر می رسد که اصولا مدیر خلق شده اند.

گروه خونی AB :

اشخاصی که دارای گروه خونی « AB » هستند به طور کلی ، در وجود این گروه دو شخصیت متفاوت نهفته است : گاهی بسیار پر شور و حرارت هستند و زمانی به محض برخورد با مانع یا مشکل کوچکی ، خود را کاملا می بازند و به دنیای تنهایی و انزوا پناه می برند.

این افراد ، روحی انعطاف پذیر ، هوشی سرشار و ذوقی قابل ملاحظه دارند اما برخی از آنان به زحمت می توانند خود را با محیط تطبیق دهند و به اصطلاح هم رنگ جماعت شوند اما در میدان دوستی ، آدم های بسیار موفق و خون گرمی هستند.

شنبه 1 مهر 1391برچسب:تست خودشناسی, :: 13:6 :: نويسنده : قطره از دریا

* او که زیر سایه دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد.

* در حرکت ، همیشه افق های تازه هست.

* اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید.

* هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها.

* آرامش ، جایی فراتر از ما نیست.

* در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک است!

* لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم.

* سهم هیچ کس را هیچ کجا نگذاشته اند ؛ هر کسی سهم خودش را می آفریند.

* آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود.

* من « از این به بعد» هستم ، نه «تا به حال »

* غیر قابل تحمل وجود ندارد.

* خوبی آنچه که ندارم ، این است که نگران از دست دادنش نخواهم بود.

* همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.

منبع:مجله شادکامی

شنبه 1 مهر 1391برچسب:یادمان باشد, :: 13:4 :: نويسنده : قطره از دریا

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 208563
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب