طلایه دار

روزی پادشاه عادلی ، میوه ای به یکی از چاکرانش داد. آن چاکر ، میوه را با چنان اشتهایی خورد که گویی تا به حال میوه ای به آن خوبی نخورده است. از خوردن غلام پادشاه به هوس افتاد و گفت : ای غلام ! نصف میوه را به من بخورم ؛ آن قدر با اشتها خوردی که من نیز به هوس افتادم.

چون پادشاه ، نصف میوه را گرفت و چشید ، دید آن میوه آنقدر تلخ است که نمی شود خورد. رو به غلام کرد و گفت : آخر چه کسی را دیده ای که چنین میوه تلخی را با اشتها بخورد ؟ غلام گفت : ای شهریار ! چون از دستانت صد ها بار به من خوبی و برکت رسیده ، حال که یکبار میوه ی تلخی از تو به دستم رسیده شایسته نیست آن را پس دهم و چون از دستانت در هر لحظه گنجی می رسد ، چگونه با یک تلخی ، رنجور شوم ؟!

منبع:مجله شادکامی  

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:پادشاه و غلام,میوه ی تلخ,عدالت, :: 1:58 :: نويسنده : قطره از دریا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 556
بازدید ماه : 739
بازدید کل : 209307
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب