طلایه دار

پیرمردی در ساحل دریا در حال قدم زدن بود ، به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی به خاطر جز و مد در آن جا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستاره های دریایی را می گرفت و یکی یکی آن ها را به دریا می انداخت. پیر مرد به سمت دخترک رفت و به او گفت : « چه کار بیهوده ای ، تو که نمی توانی همه ی ستاره های دریایی را نجات بدهی ، آن ها خیلی زیاد هستند. »

دخترک لبخندی زد و گفت : « می دانم ولی این یکی را می توانم نجات بدهم . » و یک ستاره دریایی را به دریا انداخت « و این یکی را » و آن را به دریا انداخت « و یکی....»

شاید همه مشکل ها و سختی ها را نتوان یک جا حل کرد ولی یکی یکی می توان آن ها را از میان برداشت.

منبع:مجله شادکامی

 

شنبه 29 مهر 1391برچسب:ستاره دریایی,دریا,دخترک, :: 17:9 :: نويسنده : قطره از دریا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 184
بازدید ماه : 179
بازدید کل : 208747
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب