طلایه دار

بزرگی برای جمعی سخن می راند.لطیفه ای برای حضار تعریف کرد که همه دیوانه وار خندیدند.بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کم تری از حضار خندیدند.او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمع به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خود در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

یک شنبه 11 تير 1391برچسب:افسوس و گریه,یک درس, :: 15:0 :: نويسنده : قطره از دریا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 424
بازدید کل : 214053
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب