طلایه دار

آیا شما هم نیمکت ... دارید؟

روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛ از او پرسید تو برای چه اینجا قدم می زنی و از چه چیزی نگهبانی میکنی؟ سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته : خوب مراقب باشم !

لویی ، افسر گار را صدا زد و پرسید : این سرباز چرا اینجاست ؟ افسر گفت : قربان افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سرباز ها سر پست ها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم !

مادر لویی او را صدا زد و گفت : من علت را میدانم ، زمانی که تو 3 سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت : نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت نشینی و لباست رنگی نشود ! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند !

فلسفه ی عمل تمام شده ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد !

روزانه چه کارهای بیهوده ای را انجام میدهیم ، بی آنکه بدانیم چرا ؟

آیا شما هم این نیمکت را در روان خود ، خانواده و جامعه مشاهده می کنید ؟

منبع: خانم ترابی

خبرنامه،نشریه داخلی مجتمع فنی تهران

پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:نیمکت,لویی شانزدهم, :: 19:24 :: نويسنده : قطره از دریا

* اگر جوان هستی ، قدرش را بدان چون گذراست.

* اگر تندرست هستی ، شکرگذار باش چون بزرگترین سرمایه را داری.

* اگر متاهل هستی ، عیب های همسرت را به کاستی های خودت ببخش!

* اگر مدیر هستی ، دوره ها و کلاس های آموزشی و مهارتی برای کارکنانت در نظر بگیر. به این ترتیب هم آنان در کارشان رشد می کنند و هم شرکت خودت

* اگر کارمند هستی ، مسوولیت پذیر ، کوشا و خلاق باش.

* اگر خانه دار هستی ، فضای خانه را تبدیل به محیطی شاد برای آموزش و رشد فرزندانت کن.

* اگر مادر شوهر هستی ، نو عروسی خودت را به یاد آور.

* اگر پدر شوهر هستی ، او را خام و بی تجربه نبین. خودت نیز این مراحل را پشت سر گذاشته ای !

* اگر مستاجر هستی ، خانه را همان طور که گرفته ای ، تحویل بده!

* اگر صاحبخانه هستی ، با مستاجرت راه بیا.

* اگر آموزگار هستی ، بدان که دانش آموزانت از تو تاثیر خواهند گرفت.

* اگر در راه کسب دانش هستی ، حرمت استاد را حفظ کن و از سواد و دانش او بهره ببر.

* اگر پر حرف هستی ، فرصت شنیدن و آموختن نخواهی یافت.

در هر جا و مقام و منصبی هستی ، خود را به جای طرف مقابلت بگذار و ببین که اگر در موقعیت او بودی چه حسی و واکنشی داشتی ، آن گاه عاقلانه تر ، عادلانه تر و بهتر تصمیم خواهی گرفت.

منبع:دو هفته نامه موفقیت 

سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:عادل,مدیر,آموزگار, :: 17:46 :: نويسنده : قطره از دریا

تمام عددهای غیر ضروری را از زندگی ات بیرون بریز. این عددها شامل قد ، سن ، وزن و سایز هستند.

ترجیحا با دوستان شاد و سر حال معاشرت کن.

منفی گرایان مناسب حال و احوالت نیستند.

به آموختن ادامه بده.

خودت نیز همیشه مشغول یادگیری باش : در مورد صنایع دستی ، باغبانی و .....

اجازه نده مغزت غیر فعال بماند. ذهنی که به کار گرفته نشود ، مقر شیطان می شود و نام این شیطان آلزایمر است.

تا می توانی بخند به ویژه به خودت !!!

وقتی اشک هایت سرازیر می شوند بپزیر ، تحمل کن و به پیشروی ادامه بده

به استقبال هر روز ، به عنوان یک موقعیت و فرصت جدید برو و برای هر روز اقدامی تازه بکن !

از امور روزمره فراتر برو. راه های جدید را ترجیح بده. رنگ خاکستری را از زندگی ات پاک کن. رنگ هایی را که درونت داری ، آشکار کن.

ادامه دارد...

منبع:دو هفته نامه موفقیت

یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:توصیه های پیکاسو, :: 17:4 :: نويسنده : قطره از دریا

خداوند همه چیز من است.

با او هیچ چیز از دست نمی رود.

وقتی با خدا حرف بزنی ،

هیچ نفسی هدر نمی شود.

وقتی با خدا راه بروی ،

هیچ از توانت کاسته نمی شود.

وقتی منتظر خدا باشی ،

هیچ لحظه ای تلف نمی شود.

وقتی به خدا اعتماد کنی ،

هرگز شکست نخواهی خورد.

منبع:مجله موفقیت

یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:خدا, :: 12:33 :: نويسنده : قطره از دریا

این داستان در مورد اولین دیدار «امت فاکس» نویسنده و فیلسوف معاصر ، از رستوران سلف سرویس است.

هنگامی که برای نخستین بار به ایالت متحده رفت که تا آن زمان ، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هر چه لحظات بیشتری سپری می شد ، نا شکیبایی او از اینکه می دید ، پیشخدمت ها کوچکترین توجهی  به او ندارند ، شدت می گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می کرد کسانی پس از او وارد شده و در مقابل بشقاب های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.

او با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود ، نزدیک شد و گفت : « من حدود 20 دقیقه است که در اینجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچک ترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که 5 دقیقه پیش وارد شدید ، بشقابی پر از غذا در مقابلتان است ! موضوع چیست ؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند ؟ » مرد با تعجب گفت : « ولی اینجا سلف سرویس است » سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذا ها به مقدار فراوان چیده شده بود ، اشاره کرد و ادامه داد : « آنجا بروید ، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید ، انتخاب کنید ، پول آن را بپردازید ، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید. »

امت فاکس که قدری احساس حماقت می کرد ، دستورات مرد را پی گرفت. اما وقتی غذا را روی میز  گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخداد ها ، فرصت ها ، موقعیت ها ،شادی ها ، سرور ها و غم ها در برابرمان قرار دارد ، در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتری دارد.

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:سلف سرویس, :: 23:5 :: نويسنده : قطره از دریا

دانشجویی به خاطر پروژه ای که ارائه داد ، مفتخر به دریافت جایزه اول شد. او از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی برای مهار سخت یا حذف یک ماده شیمیایی به نام « دی هیدروژن مونو کسید» را امضا کنند. دلایل او برای این درخواست ، از این قرار بود :

1 . مقدار زیاد آن باعث استفراغ می شود.

2 . یکی از اصلی ترین عوامل جو گلخانه ای کره زمین است.

3 . وقتی که به صورت بخار باشد ، باعث سوختگی شدید می شود.

4 . استنشاق تصادفی آن مرگ آور است.

5 . از عوامل اصلی فرسایش اجسام است.

6 . روی ترمز اتومبیل ها اثر منفی می گذارد.

7 . محققان  هیدروژن مونو کسید را در تمامی غدد سرطانی یافته اند.

از آن 50 نفر ، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر نظر خاصی نداشتند و فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی « دی هیدروژن مونو کسید » همان آب است.

عنوان پروژه این بود : « ما چقدر زود باور هستیم ! » 

دو شنبه 15 بهمن 1391برچسب:زود باور,آب, :: 23:59 :: نويسنده : قطره از دریا

یک شکارچی ، پرنده ای را به دام انداخت. پرنده گفت : ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت بسیار خورده ای و هیچ وقت سیر نشده ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی شوی.

اگر مرا آزاد کنی ، 3 پند ارزشمند به تو می دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی.پند اول را در دستان تو می دهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه ات بنشینم به تو می دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد.

پرنده گفت : پند اول اینکه : سخن محال را از کسی باور نکن. مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست. گفت پند دوم اینکه : هرگز غم گذشته را مخور. بر چیزی که از دست دادی حسرت مخور. پرنده بر روی شاخه ی درخت پرید و گفت : ای بزرگوار ! در شکم من یک مروارید گران بها به وزن 10 درم هست. ولی متاسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود وگر نه با آن ثروتمند و خوشبخت می شدی. مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله اش بلند شد. پرنده با خنده گفت : مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ پند دوم این بود که سخن نا ممکن را باور مکن. ای ساده لوح ! همه ی وزن من 3 درم بیشتر نیست ، چگونه ممکن است که یک مروارید 10 درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت : ای پرنده دانا پند های تو بسیار گران بهاست. پند سوم را هم به من بگو

پرنده گفت : آیا به آن 2 پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم. پند گفتن با نادان خواب آلود مانند بزر پاشیدن در زمین شوره زار است.

یک شنبه 17 دی 1391برچسب:پرنده, :: 20:43 :: نويسنده : قطره از دریا

در عصر یخبندان ، بسیاری از جانوران یخ زدند و مردند. خارپشت ها که بدی اوضاع را دریافتند تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب هم دیگر را حفظ کنند. ولی هنگامی که در کنار هم قرار می گرفتند ، خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. به ویژه هنگامی که نزدیک تر می شدند تا گرم تر شوند. پس تصمیم گرفتند از کنار هم دور شوند ولی این بار به دلیل سرما ، یخ زده و می مردند. از این رو مجبور بودند برگزینند ؛ یا خارهای دوستان را تحمل کنند یا نسل شان از روی زمین بر کنده شود. دریافتند که باز گردند و گرد هم آیند. آموختند با زخم های کوچکی ( که هم زیستی با کسی بسیار نزدیک به وجود می آورد) زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهم تر است. و این چنین توانستند زنده بمانند.

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با کاستی های دیگران کنار آید و خوبی های آنان را ستایش نماید

دو شنبه 4 دی 1391برچسب:خارپشت ها, :: 17:49 :: نويسنده : قطره از دریا

* اطمینان:

روزی اهل روستا تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند.در روز مقرر همه گرد هم آمدند ولی فقط یک پسر بچه همراه خود چتر آورده بود.به این می گویند اطمینان !

* ایمان:

ایمان همچون کودکی 1 ساله است ، که وقتی شما او را به هوا می اندازید ، می خندد ، چون یقین دارد شما او را خواهید گرفت.

* امید:

هر شب به رختخواب می رویم ، بدون هیچ تضمینی برای این که فردا صبح از خواب بیدار شویم.با این وجود کلی برنامه ریزی برای روز آینده داریم.

منبع:مجله موفقیت

دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:سه الف اساسی, :: 16:22 :: نويسنده : قطره از دریا

 

در این سه شتاب نکنید : ازدواج ، تجارت و مسافرت

این سه را تلف نکنید : زمان ، پول و انرژی

این سه را دوست بدارید : مهربانی ، همدلی و صمیمیت

از این سه تنفر داشته باشید : بی عدالتی ، غرور و بی اعتقادی

از این سه دوری کنید  : تنبلی ، پر حرفی و قضاوت عجولانه

به این سه ارزش دهید : هوش ، توانایی و شادی

به این سه حاکم باشید : خشم ، هوس و زبان

این سه را حفظ کنید : کتاب های خوب ، اعمال خوب و دوستان خوب

 

جمعه 17 آذر 1391برچسب:گفته های جهان, :: 23:14 :: نويسنده : قطره از دریا
درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 208563
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب